این کتاب در نیروی دریایی آمریکا به گروه موسیقی تدریس میشود؛ شامل کانتاتی و تمرینات ریتم؛ با متدی بسیار قوی و سازنده و خوانش بر حسب درجات تنالیته ( ماژور و مینور) ؛ تمرین کلید های متفاوت؛ تمرین سرکلید های متفاوت؛ همراه با آموزش شمارش رهبر ارکستر و حساب ضرب ها
*** تاریخ انقضای لینک دانلود 3 روز پس از خرید میباشد***
موسيقي، از جمله هنرهايي به شمار ميرود شمار ميرود كه نقش ياري رسان آن به ذهن و روان انسان و تاثيرات آن بر افزايش اداراك و توانايي ذهني افراد، بر كسي پوشيده نيست.
موسيقي ، بي واسطه و مستقيما با روح انساني پيوند بر قرار نموده و گوش جان او را لبريز ميسازد.
صدا به عنوان پديده اي رواني، تاثيرات مختلفي را برانسان به جاي نهاده و صداهاي موزون و موسيقيايي به او آرامش اعطا كرده و اصوات ناهنجار نيز او را ناآرام ميسازد. بشر از ازل به نوعي با اين هنر، آشنا بوده، در طبيعت.
ضربان قلب با ضرباهنگي خاص او را همراهي ميكند، نغمه پرندگان و الحان مرغان خوش آواز ماية آرامش جان او ميشده و او را به شنيدن اصوات موسيقايي نيازمند ميساخته است.
امروزه انسان ها بي نياز ازارضاي حس زيبايي دوستي خود نيستند در اين ميان هنر موسيقي، از جمله هنرهايي بوده كه هميشه انسان را به خود جلب ميكرده است.در دنياي كنوني جايگاه آموزش موسيقي در نظام تعليم و تربيتي ملل موفق در امر آموزش و پرورش ، جايگاهي تثبيت شده ، جدي و در خور تعمق و تفكر است. جايگاهي كه مسئولان اين نظام ، با جديت آن را تثبيت كرده اند و بي كم و كاست آن را به اجرا در ميآورند. با اين شيوه حداقل نتيجه ايي كه حاصل شده ، اين است كه شنوندگان خوبي براي شنيدن موسيقي جدي،هنري، علميو … تربيت شده اند و فرهنگ شنيداري با علم به آنچه مورد مصرف قرار ميگيرد، رشد نموده است. شايد در جامعه كنوني ما اجراي آموزش موسيقي به شيوه معين و هدفمند ، بتواند به وضعيت آشفته فرهنگ شنيداري، يا سليقه هاي نازل مخاطبان كنوني موسيقي در ايران، در دراز مدت ساماني دهد .هدف از آموزش موسيقي به شيوه اصولي، تربيت موسيقيدان نيست بلكه اعتلاي فرهنگ جامعه است و در اين راه بهترين زمينه، اجراي آموزش موسيقي در بستر آموزش رسمياست.
در اين مقاله ، تلاش شده است ، وضعيت آموزش اين هنردر حيطه آموزش رسميكشور، مورد كنكاشي هر چند اجمالي قرارگيرد و راهكارهايي در حد توان، درك و بينش نگارنده و با توجه به امكانات و شرايط آموزش موسيقي در آموزش و پرورش براي دستيابي به وضعيت متعادل و كار آمد پيشنهاد شود.
مسلما اين پژوهش ، در قالب اين مقالة اجمالي ، داراي كمبود ها و كاستي هايي است كه از نظر اساتيد به دور نخواهدماند اما ، نگارنده تلاش نموده با استفاده از منابع مكتوب و تحقيقات ميداني، نمايي از وضعيت معاصر در فضاي آموزش كشور ارائه نمايد.
ضمنا بخشي از اين تحقيق، برگرفته از پايان نامه كارشناسي ارشد نگارنده با موضوع ((بررسي نظام آموزش موسيقي از دوره پيش از دبستان تا پايان دوره متوسطه)) به راهنمايي دكتر ناصر تكميل همايون و مشاورة خانم توران ميرهادي است كه در سال 1380 از آن دفاع شده.
شيوه هاي آموزش موسيقي پس از انقلاب
بررسي شيوه آموزش موسيقي ، در دوره پس از انقلاب ، به دليل كثرت انواع آموزش ها، اعم ازرسميو غير رسميو كثرت انواع مراكز آموزشي، اداره هاي دولتي ، نياز به انواع
نامه نگاري ها و اجازه نامه ها، دسته بندي و چهار چوبي را لازم داشت كه فضا و حيطه كار را مشخص نمايد و مرزهاي آن را به درستي نمايان سازد. نمودارهايي كه در ذيل مشاهده ميكنيد، نشانگر چگونگي دسته بندي اين سير تحقيقاتي و چگونگي پرداختن به آن است:
به دليل اينكه روند تحقيقات داراي مرز مشخصي باشد، سير آموزش موسيقي به دو دستة آموزش رسمي( در مراكز تحت نظر آموزش و پرورش و ارشاد) و غير رسمي(خارج از چهار چوب برنامه ريزي آموزش و پرورش و تحت نظر سازمان هايي چون شهرداري ، بهزيستي و … ) پي گيري شد. ضمن اينكه گفتني است در اين مقاله تنها نتايج حاصل از پژوهش در حيطه آموزش رسميو يك مدرسه بين المللي تطبيقي موجود در ايران ( تهران ) ذكر خواهد شد.
در خصوص روند آموزش در مرحله رسمي، لازم به توضيح است كه طبق اجازه نامه آموزش و پرورش ، حق ديدار ، مختص به مدارس دخترانه بوده است كه ضمن صلاحديد اساتيد مشاور اين طرح و كارشناس و مشاور وقت تحقيقات آموزش و پرورش كل استان تهران « آقاي كسايي» 9 مدرسه از سه مقطع دبستان ( سه مدرسه ) راهنمايي ( سه مدرسه ) و دبيرستان ( سه مدرسه) از منطقه مركزي تهران ( حافظ شمالي تا حوالي ميدان راه آهن ) برگزيده شد. ( علت انتخاب اين محدودة جغرافيايي به دلايل قدمت اصالت بافت مدارس در اين محدوده و گوناگوني طبقاتي دانش آموزان در اين محدوده بوده است.)
مدارس از سه مقطع ، از ناحيه حافظ شمالي( منطقه شش) ناحيه مركزي محدوده انقلاب ( منطقه6 ) و ناحيه راه آهن ( منطقه 12 )برگزيده شدند.
آموزش موسيقي در محدوده آموزش رسمي
با توجه به وضعيت آموزش در مدارس دولتي، كمبودها و كاستي هايي كه بدون اغراق و پيش داوري ، جامعه از آن آگاه است و مشكلاتي كه در روند آموزش دولتي در تماميمقاطع ، وجود دارد شايد به دنبال موسيقي رفتن و انتظار برخوردي درخور، اسلوب آموزش هاي دولتي داشتن كميو يا حتي تا حد زيادي، تجملاتي و غير واقعي به نظر رسد، اما روش آموزش رسميهنوز در بسياري از كشورها ، تنها روشي است كه مورد بهره برداري جدي قرار ميگيرد و شيوه اي است كه براي حصول به برخي اهداف بسيار مناسب است. از آنجا كه آموزش موسيقي به شيوه اي طبقه بندي شده و مشخص در برنامه آموزش هنر مدارس موجود نيست، كل تحقيقات اين بخش به سوال و جوابهايي محدود شده كه علاقه مندي دانش آموزان به اين هنر و لزوم وجود آموزش آن را در مدارس، نمايان ميساخت.
حالا كه چنين مي خواهيد، بيائيد راه را پايه به پايه تا آنجا بپيماييم كه پيمانه اي برگيريم و با آن به سنجش بنشينيم. پس، از موسيقي شروع مي كنم كه، فارغ از ويژگي هاي بومي و محتوايي، نوايي يا نواهايي است كه به «شيوه اي» سازمان يافته و هر شيوه اي از سازمانيابي مختص تاريخ و هستي يك جامعه معين است، سازماندهي پويشي است كه از سطح درست و منطقي سازمان دادن شروع مي شود و تا سطح هنر كه والاترين شيوه سازمانيابي است ارتقاء مي يابد؛ درست همانند سازمان يافتن واژه ها در سخن كه از سطح دستور، يعني درست سازمان دادن كلام مي تواند آغاز شود و تا سطح شعر ارتقاء يابد و مسلم است كه حد و مرزي براي هنرمندانه سازمان دادن نيست و لاجرم براي اين پويش پاياني پيدا نيست. هر زمان مي توان، نواهايي را در سطح هر چه هنرمندانه تر سازمان داد. رجحاني وجود ندارد كه سازمان يابي نوا بر اساس مقياس هفت تايي از مقياس پنج تايي برتر است و يا اينكه يا اينكه گام، مقياس مورد قبول غرب مناسب ترين مقياس براي سازماندهي نوا در سراسر جهان است. اما اينكه كدام نوع موسيقي ما را بيشتر متأثر مي كند ناشي از تفاوت در شيوه هاي سازمان يابي نوا نيست، بلكه به محتواي آن مربوط است… [معماري ايران و ميزبان سراپا گوش هستند و موسيقي ايران ادامه مي دهد] برخي محتواي موسيقي را انعكاسي از روح و روان آهنگساز مي دانند و گروهي اين محتوا را انعكاسي از تجربه هاي مشترك اجتماعي. من خود را به اين نظريه نزديك تر حس مي كنم و تأثير موسيقي را وابسته به تجره هاي مشترك افراد نمي دانم؛ افرادي كه در متن جامعه و فرهنگي معين زندگي مي كنند. اگر بپذيريم كه محتواي موسيقي بيانگر چيزي هست و اين محتوا انعكاسي از روح و روان آهنگساز مي باشد، مي توان پذيرفت كه مواجهه موسيقي دان با يك «موقعيت خاص» محتواي موسيقي را جان بخشيده است در چنين وضعيتي، حالت ذهني بيان شده توسط شخص آهنگساز نتيجه مفاهيم و تجربيات خاص است، هر قدر شنونده بيشتر بتواند به عواطف منتقل شده سر و سامان دهد، بهتر مي تواند به درك حالات آهنگساز نائل آيد، اين حالات ثمره تجربيات بي شماري است كه هنرمند دريافته، هماهنگشان كرده و در بافت وجوديش جايگزين كرده است. اما مطلبي كه مي خواستم بگويم خود را بيشتر به آن وابسته مي دانم در اين است كه بپذيريم محتواي موسيقي انعكاسي است از تجربه هاي مشترك اجتماعي. به نظر من رابطه انسان و موسيقي، رابطه بين عين و ذهن نيست. به عبارت ديگر اساساً انسان غير موسيقيايي وجود ندارد. و تفاوت هاي موسيقيايي بين انسان ها و جوامع در توان هاي موسيقيايي نهفته است. در برخي از فرهن ها احساسات عمداً دروني مي شوند، اما اين احساسات لزوماً از اشتياق و شدت كمتري برخوردار نيستند. توان موسيقيايي به پيشرفت تكنيكي موسيقي و پيچيدگي آن بستگي ندارد، توان موسيقيايي به گستردگي موسيقي در ميان اعضاء جامعه وابسته است. از نظر شنوندگان، نقش تأثيرگذاري موسيقي بسيار با اهميتتر است تا پيچيدگي يا سادگي آن، چرا كه محتواي موسيقي از تجربه هاي مشترك اجتماعي، در متن فرهنگ نشأت گرفته است، در اين تجربه ها تنها يك فرد شركت ندارد، بلكه گروه ها اجتماعي شركت دارند، پس هر قطعه موسيقي نشاني از يك واقعه انساني- اجتماعي دارد. به وسيله اين موسيقي، كه محصول تجربه هاي مشترك اجتماعي است، دوستي ها و حساسيت ها پرورش مي يابند تا اشتراك در تجربه هاي ديگر هر چه بهتر ممكن شود. احساس وابستگي به جمع و به گروه به همان اندازه بر افراد مؤثر است كه ضرب آهنگ موسيقي بر شنوندگان. موسيقي نمي تواند مؤثر باشد، مگر اينكه تجربه مورد اشاره اين موسيقي در ذهن شنونده موجود باشد. و سؤال اين است: آيا اصولاً موسيقي مي تواند رابطه اي با ذهن غير آماده برقرار كند. واكنش نسبت به يك قطعه موسيقي ممكن است به خاط تعلقات مرامي و مذهبي باشد ولي مسلم است كه مي توان فارغ از تعلق نيز آن قطعه را دوست داشت و از آن لذت برد، شما براي لذت بردن از يك قطعه به عنوان يك «درويش» به گوش خوب نيازي نداريد البته نيازي هم نيست كه براي لذت بردن از آن قطعه حتماً، عضو اين يا آن گروه باشيد، در همه اين موارد لذت و واكنش ما به زمينه اي از تجربه انساني نياز دارد، آنچه انساني را روشن مي كند ممكن است كه انسان ديگري را تاريك كند و اين نه به دليل كيفيت ويژه اي در موسيقي است، بلكه به دليل آن است كه آن موسيقي به توسط عضوي از گروه فرهنگي خاصي معنا شده است، آري حركت موسيقي به تنهايي «مي تواند تمام واكنش ها را در تن ما بيدار كند». اما اين واكنش ها را نمي توان كاملاً تشريح كرد مگر با رجوع به تجربيات مشترك آنها در فرهنگي كه اين نواها در آن علائم و نشانه هستند. «موسيقي مي تواند جهاني از زمان معنوي بيافريند و انسان را به جهاني ديگر ببرد، جهاني كه در آن اشياء تابع زمان و مكان نيستند...».
معماري در ايران:
درست در همين زمينه است كه شيوه هاي برخورد جامعه با ما مختلف مي شود و همين امر منجر به كنار گذاشتن ارزش هايي شده كه من آنها را نمادي مي كردم، متجلي مي كردم... رابطه انسان و فضا نيز رابطه عين و ذهن نيست و هم از اين روي دو گانه نيست؛ اما اكنون اين رابطه بر دوگانگي استوار است و اين امر نتيجه اي جز از خودبيگانگي فضايي در بر ندارد، متأسفانه معماري به سمت شئي شدن و ساختمان سازي حركت كرده و حساسيتهاي فضايي سفت و سخت شده اند و در تصور حاكم نسبت به معماري، ساختمان و انسان دو مقوله مجزا به حساب مي آيند؛ هم چنان كه اشياء و انسان دو مقوله جداگانه اند، و بيشترين ضرر روحي و رواني ناشي از آن متوجه همين انسان است كه در چهار ديواري ناچاري جاي گرفته كه حتي از باد و باران نيز در امان نيست و من نه وظيفه ام را كه پاسخگويي به نيازهاي...
به طور كلي سازهاي موجود در دنياي امروز به سه دستهي اصلي تقسيم مي شوند.
الف – سازهاي زهي :
در اين نوع از انواع سازها توليد صوت ، توسط سيم يازه صورت ميگيرد . مهمترين نهاد در اركسترهاي قديم، و اصلي ترين هسته در اركسترهاي امروزي را « سازهاي زهي » تشكيل ميدهند.
اين دسته ، خود به چند دستهي كوچكتر تقسيم مي گردد:
1-دستهاي كه سيم به واسطه زخمه زدن، به وسيلة انگشت يا مضراب توليد صوت مي كند، مانند تار ، سه تار ، رباب، ماندلين ، بربط ، چنگ و ... كه به طور كلي اين دسته را در سازهاي زهي به نام «سازهاي زهي زخمهاي » ميشناسند.
2- دستهاي كه صوت به وسيله كشيدن آرشه بر سيم حاصل مي شود . مانند : كمانچه ،قيچك ، ويولون و ... كه نام اختصاصي اين دسته « سازهاي زهي آرشهاي » مي باشد
3- دستهاي كه با كوبيدن وسيلهي چكش مانند برروي سيم ، صوتي حاصل ميشود مانند : سنتور ، سه تار، تار، «سازهاي زهي كوبشي ».
4- دستهاي كه كوبيدن چكش روي سيم به وسيلهي نيروي مكانيكي انجام مي گردد، مانند : پيانو، هارمونيكاي شستي دار و « سازهاي زهي شستي دار»
ب- سازهاي بادي:
آن دسته از سازهائيكه صدا در آن ها به وسيلهي دميدن هوا و فوت كردن، ايجاد ميشود ، به نام «سازهاي بادي » مشهور هستند اين دسته نيز به نوبهي خود به چند شعبهي كوچكتر تقسيم ميشود:
1-«سازهاي بادي چوبي » كه از چوب «آبنوس » يا ني و خيزران ساخته شده اند . مانند : ني، سرنا ، فلوت ، هوبوا، باسون و...
2-دستهاي از سازها كه ازجنس مس ، برنج يا حتي نقرهساخته شده اند مانند: انواع شيپور ،ترومپت ، ترومبون ، ساكسيفون ، كر و ... «سازهاي بادي برنجي »
3- دستهاي مانند پيانو داراي شستي هستند و حصول صوت يا دمش هوا ، به وسيلهي نيروي مكانيكي يا الكتريكي صورت مي گيرد . اين سازها داراي لوله هاي متعدد، كوتاه و بلند هستند ودر نتيجهي دميدن هوا در اين لوله ها يا زبانه ها صداهاي گوناگون و مختلف ايجاد مي گردد. مانند : ارگ ، آكوردئون ، سازدهني ، ني انبان و ...« سازهاي شستي دار بادي »
ج- سازهاي ضربي
به اين دسته «سازهاي كوبهاي» و « آلات ايقاعي » نيز مي گويند . و همچنانكه از نامش برداشت مي شود سازهايي هستند كه به صوت از طرق مختلف وارد آوردن ضربه ، چه به وسيله دست به طور مستقيم ( مانند دف و تنبك ) و چه به وسيلهي آلتي ديگر (مانند دهل و نقاره )حاصل مي آيد.
تقسيم بندي اين دسته از سازها به شرح زير است :
1-دستهاي كه برروي آنها پوست كشيده شده و با دست يا چوب بر آن ها مي كوبند . مانند : دف ، دايره ، نقاره ،تيمپاني [1] و ...
2-دستهاي كه بر هر دو سطح بالايي و پاييني پوست كشيده و خود ساز به صورت استوانهاي ساخته شده است و با دست يا چوب و به يك يا هر دو طرف سطوح ساز كوبند . مانند: طبل بزرگ، طبل كوچك ، دهل و ...
3-دستهاي كه ساز در اصل ، از دو تكه چوب يا فلز ساخته شده و هر دو به هم كوبيده مي شوند مانند: سنج، قاشقك ، بشقاب و ...
4- دستهاي كه به وسيله كوبيدن چكش برروي تيغه هاي فلزي ، زنگوله و غيره، اصواتي مخصوص و زنگوار حاصل مي گردد. مانند : ناقوس لوله اي .
تقسيم بندي سازهاي ضربهاي و كوبهاي از نظر مليت :
در اينجا مناسب ديديم كه سازهاي ضربهاي و كوبهاي دنيا را ، از نظر مليت در دو دستهي جديد، تحت عناوين ذيل مشخص كنيم :
الف – سازهاي ضربهاي پوستي و كوبهاي پوستي و بدون پوست با مليت غير ايراني
به دليلاين كه توضيح راجع به سازها را ؛ براي هنرجويان عزيز چندان ضروري ندانستيم از شرح و توضيح آن ها صرف نظر مي كنيم .
ب- سازهاي ضربهاي پوستي و كوبهاي پوستي و بدون پوست با مليت ايراني :
از اين گروه سازها مي توان به :
1- دف 13- تمبوك 25- جلجل
2- تنبك 14- كسر 26-جام
3-گورگه 15-پيپه 27-طبلغازي
4- تبوره 16-بشقابك 28- طبلك
5- خم 17-شندف 29-طبلآويز
6- دايره 18-جرس 30- دمن
7- دايره زنگي 19-دراي 31-تيمبك
8- نقاره 20- زنگ 32- كومه
9- آينه پيل 21-دهل 33- مندل
10- كوس 22- چغانه 34- سنكه
11- دمام 23-تبيره 35-تاس
12- غوغا 24- دبدبه
[1]Timpani يك كلمه ايتاليايي است و در فرانسه به آن Tanbale (تنبال )مي گويند. سازي است كوبهاي متشكل از يك كاسه بزرگ كه روي دهانهي آن پوست كشيدهاند . از اين سازها معمولاً د راركسترهاي بزرگ استفاده مي شود . صداي تيمپاني در ديناميك «P» گرفته و پوك است . به تدريك كه ديناميك قوي تر مي شود ، صداي ساز رفته رفته مشخص تر مي شود ، تا زماني كه «F» برسد . اين ساز با چوب طبل هاي چوبي ، خشك تر و سخت تر صدا مي دهد .
سخن خود را با شعر آغاز كردم چرا كه هيچ چيز در مورد موسيقي گوياتر از شعر نيست و خود شعر گوياتر از هر چيز ديگر.
توضيح و تفسير كار غافلان است و نه عاشقان. عشق دليل بر نمي دارد و موسيقي عشق است. محافل ادبي كشتارگاه اشعارند، جاييكه ابيات به فعل و فاعل و مفعول تجزيه ميشوند، شعر را بايد جذب كرد، بايد سر كشيد، تحليل كار غافلان است.
وقتي پاي موسيقي به ميان آيد بايد خموش شد بايد گوش جان سپرد ولي افسوس و صد افسوس كه عادت كرده ايم همه زبان باشيم و هيچ گوش.
در ابتدا اقرار مي كنم كه سخن گفتن در مورد موسيقي كاري است بس دشوار چرا كه موسيقي اگر به راستي شنيده شود عقل و هوشياري را از انسان مي ربايد و جاييكه انسان هوشيار نيست چه جاي سخن گفتن است.
در اين سنت دانشگاهي كه آموخته ايم همه چيز را با واسطه ياد بگيريم و ياد بدهيم، چه چاره است جز اينكه چند صفحه اي در بيان و شرح موسيقي سياه كنيم و در انتها راه به جايي نبريم.
پس بگذاريد از همين ابتدا اعتراف كنم كه اين راه به سوي ناكجا آباد است مگر براي اهل دل و كساني كه در اين نوشته ها اشاراتي چند بيابند و باقي راه را آنچنانكه بايد بپيمايند، از اين رو همراه اين مقاله يك CD موسيقي و تعداد 24 اسلايد ضميمه كردهام تا همه حرف و سخن نباشم، باشد كه مقبول نظر واقع شود.
جنبه هاي تاريخي:
با نگاهي به تاريخ بشر سبك هاي گوناگون و مشخصي را در پهنه وسيع زندگي موسيقايي انسان مشاهده مي كنيم كه هميشه هم در حال تحول بوده اند. ما شاهد رشد و پيشرفت گامهاي پنتاتونيك[1] در شرق آسيا، صورت هاي ظريفي از اوزان چندآوايي در به صدا در آوردن ناقوسها[2] و ديگر آلات موسيقي ضربي[3] در نواحي اطراف اندونزي و جنوب شرقي آسيا هستيم. در غرب آسيا، محدوده عربي زبان شمال آفريقا، ايران، پاكستان، هند و بنگلادش چنان نظام ملوديكي به ثمر رسيده است كه در نهايت زيبايي و هماهنگي قرار دارد و در آن از صداي انسان به عنوان زيباترين و رساترين عنصر موسيقايي استفاده مي شود.
آنگاه مي رسيم به سياهان آفريقا و در آنجا شاهد كهن ترين اوزان بشري هستيم كه از آنها به عنوان ضروري ترين عناصر اجتماعي استفاده مي شده، اجتماعي كه در آن زندگي بشر پوشيده در اصوات بوده و اين اصوات بودند كه در عملي ترين و در عين حال رويايي ترين وجه ممكن به زندگي بشر آن دوره معني مي دادند.
حتي همين نواحي جغرافيايي وسيع نيز تقسيم بندي هاي خاص خود را دارند و هر تقسيم بندي به نوبه خود زير مجموعه ها و گروه بندي هاي متعدد ديگري را ميطلبد، هر كدام از اين مجموعه ها در نوع خود منحصر به فرد و غالباً داراي يك ويژگي بومي هستند.
براي شناسايي فرهنگ هاي مختلف، بوم شناسي نقش مهمي بازي مي كند. بعضي از اين فرهنگ هاي موسيقايي دوره اوج شكوفايي خود را صدها سال پيش طي كرده اند و تاثيرات به سزايي در تفكر و خلاقيت موسيقايي كشورها و سرزمين هاي اطراف خود داشته اند، سرزمين هايي كه جنگ ها و پيروزي هاي متعدد را از سرگذرانده اند، سيلها و خشكسالي ها به خود ديده اند ولي همچنان سنن خود را حفظ كرده اند.
يكي از ستبرترين اين سنتها كه هرگز دوام خود را از دست نداد بلكه هم از طريق قواي دروني و هم به وسيله تفكرات و تصورات و پالايشهاي خارجي خود را غني كرد، سنت موسيقي هندي است.
ريشه هاي اين سنت به 6000 سال پيش بر مي گردد، البته اين تاريخ گذاري بر مبناي شواهد تاريخي مكتوب است و چه بسا اين سنت داراي قدمت بيشتري نيز باشد. اولين نظام دقيق موسيقايي مربوط به سومريان است. موسيقي جزء ضروري آيين ها و مراسم مختلف در زندگي سومريان بوده، ايشان درمعابد و مقبره ها از موسيقي و آلات موسيقايي استفاده مي كردند.
از آنجا كه جنبه شنيداري موسيقي ابعاد وسيع تري از جنبه نوشتاري آن دارد، بقاياي مكتوب از اين فرهنگ غني موسيقايي بسيار اندك است و به چيزي بيش از آنچه به طور جسته و گريخته در طول زمان به دست ما رسيده است نمي توانيم اكتفا كنيم.
شعله هاي اين فرهنگ غني در زادگاه خود باقي نماند بلكه در نواحي مختلفي همچون مصر با تمدن باستاني 6000 ساله خود و هند و يونان نيز در گرفت. گرچه هند از لحاظ مكاني در فاصله دورتري قرار داشت ولي دروازه هاي اين سرزمين در شمال غربي هميشه به روي موجهاي موفق ديگر تمدنهاي باستاني گشوده بوده؛ «هاراپا» در «پنجاب» و «موهنجودارو» در «سند» شهادتي بر اين گفته مي باشند.
فرهنگ و تمدن هندي واقع در غرب آسيا هرگز فرهنگي منفعل نبوده بلكه هميشه در رابطه اي متقابل با ديگر فرهنگ ها، نظريه ها و تجربيات حتي پيمان ها و اصطلاحات مختلف را پذيرفته، فراگرفته و در خود جذب و حل كرده و در مقابل، تمام اين اطلاعات را به سوي شرق، به لائوس و كامبوج و اندونزي و تايلند و ويتنام فرستاده.
اقوام و مردماني كه در دوراني بيش از 6000 سال به اين سرزمين وارد شده اند هر كدام موسيقي مخصوصي را به همراه آورده اند كه اين امر هند را واجد مجموعه اي غني از معرفت و دانش موسيقايي كرده ولي هرچند هم كه اين تاثيرات متعدد و متفاوت بوده باشند، موسيقي هندي همچنان هويت و يگانگي خود را در گذر زمان حفظ كرده است.
وجوه مشترك بسياري بين انواع نظام هاي موسيقايي در هند مشهود است كه از اين جمله مي توان از برتري موسيقي آوازي، وجود آلات ظريف ريتميك و نقش مهمي كه هر كدام از اين آلات در هر قطعه ايفا مي كنند، طبع ملودي خطي، اهميت بداهه نوازي و ارتباط نزديك بين موسيقي، رقص و هنرهاي مشابه نام برد.
در فرهنگ هندي گرچه با جلوه ها و نمودهاي متفاوتي از موسيقي روبرو هستيم ولي حقيقت همچنان واحد است. بنيادهاي فكري و رويه زندگي در جاي جاي اين تمدن وسيع بشري از سرچشمه اي واحد تغذيه مي كند، حقيقتي كه در تار و پود زندگي هر هندي، متعلق به هر دوره تاريخي كه باشد تنيده و با آن يكي شده است.
جنبه هاي عرفاني و معرفت شناسانه:
موسيقي جزء عناصر باستاني فرهنگ و تمدن هندي است، حتي خيلي پيشتر از ظهور مسيحيت
و یک نکته خیلی مهم هم خدمتتون ارض کنم:من برای ساختن این ست واقعا زحمت خیلی زیادی کشیده ام و ازشما دوستانه خواهشمندم که از این ست کپی و تکثیر نکنید و نفروشید چون من از کپی این ست و یا فروش و مشتقات آن کاملا ناراضی هستم لطفا اگر دوستانتون از این ست خواستند لینک خرید رو بهشون بدید خیلی ممنون با تشکر .
و یک نکته خیلی مهم هم خدمتتون ارض کنم:من برای ساختن این ست واقعا زحمت خیلی زیادی کشیده ام و ازشما دوستانه خواهشمندم که از این ست کپی و تکثیر نکنید و نفروشید چون من از کپی این ست و یا فروش و مشتقات آن کاملا ناراضی هستم لطفا اگر دوستانتون از این ست خواستند لینک خرید رو بهشون بدید خیلی ممنون با تشکر .
بهترین و کامل ترین کتاب آموزش نت و الفبای موسیقی کتاب تئوری موسیقی نوشته مصطفی کمال پور تراب است. این کتاب به صورت گام به گام و به زبانی ساده شما را با الفبای موسیقی آشنا کرده و تئوری موسیقی را به شما علاقه مندان یادگیری این هنر می آموزد. مصطفی کمال پورتراب آهنگساز ایرانی و از اساتید تئوری موسیقی است. او از اعضای هیأت مؤسس و نایب رئیس شورای عالی خانه موسیقی ایران است.
ساده ترین راه آموزش گیتار پاپ فقط در 10 جلسه با گارانتی بازگشت وجه و پشتیبانی 24 ساعته
گیتار و فقط با پرداخت هزینه یک جلسه کلاس اموزش گیتار فرا بگیرید با گارانتی بازگشت وجه
فروش ویژه و استثنایی اموزش گیتار پاپ با قیمتی باور نکردنی و با تخفیف 60درصدی اونم به مدت محدود فقط به قیمت یک جلسه کلاس رفتن *** 40000هزار تومان***
دلیل قیمت پایین بی کیفیتی محصول نیست و فقط و فقط به خاطر آموزش هنرجویان علاقمند به گیتار هسش در ضمن کار ما با قیمت دهی پایین به پایان نمی رسه و ما گارانتی بازگشت وجه و پشتیبانی 24 ساعته برای علاقمندان به این هنر رو داریم
دیگر آرزوی گیتاریست شدن یک رویا نیست بلکه با این پکیج به آرزویتان می رسید
به محض پرداخت لینک دانلود فعال می شود
این مجموعه حاصل سال ها تجربه در زمینه تدریس و آموزش گیتار است که بر پایه علاقه مندی هنرجویان و با در نطر داشتن بازدهی کوتاه مدت در چند بخش تهیه گردیده که در این بخش شما با دوره آموزش پاپ آشنا می گردید که از لحاظ بازدهی خود برابر با بیش از ۷ ماه کلاس در دوره های خصوصی می باشد. که شما با دانلود مجموعه از آن بی نیاز خواهید شد و اثر بخشی آن در موارد متعدد به اثبات رسیده است.لازم به دکر است که اگر تمرین ها همانطور که در ویدئو ها گفته شده صورت پذیرد آموزش صد در صد قطعی خواهد بو و ما آموزش آن را تضمین می کنیم که در صورت عدم موفقیت وجه شما به صورت تمام و کمال عودت داده خواهد شد.
خب این پکیج شامل چی میشه:
1- آموزش اجزای گیتار و نحوه گرفتن صحیح گیتار با ویدیو آموزشی و اموزش نحوه استفاده صحیح از پکیج برای موفق شدن شما عزیزان دل
2- شناخت سیم های گیتار-شناخت اسم انگشتان دست چپ و راست-اموزش ضربه زدن به سیم های گیتار با ویدیو اموزشی
3- تمرینات خرچنگی برای هماهنگی دست چپ و راست با ویدیو-اموزش تبلچر خوانی-تبلچر تمرینات خرچنگی
4-آموزش نواختن ملودی زیبای جان مریم با ویدیو مربوطه و فایل تبلچر ملودی جان مریم
5- آموزش آکوردهای باره باز قسمت اول با ویدیو مربوطه
6- آموزش آکوردهای باره باز قسمت دوم با ویدیو مربوطه
7 و 8 و 9 - آموزش انواع ریتم های پاپ با ویدیو مربوطه و مشخص کردن آهنگ هایی که با این ریتم نواخته می شود
10- آموزش اکوردهای باره بسته با ویدیو مربوطه و تکنیکهای اکوردگیری
11- نرم افزار اندروید برای کوک گیتار با اموزش استفاده از ان جهت کوک کردن گیتار
با کلی نکات و تکنیک هایی که هیچ جا به زبان آورده نمیشه و فقط کسایی که با گیتار کار می کنند ازش اگاهند...و بیش از 1 ساعت ویدیو اموزشی با زبانی واقعا ساده و کل تمرینات ابتدا با سرعت کم اجرا شده تا هنرجو قشنگ متوجه بشه کدوم سیم نواخته میشه.و کلی قلق های خاص گیتار...
سوالات متداول دوستان:
1- بعد از اموزش کل جلسات پکیج در چه سطحی هستم؟
پاسخ: شما اینتقدر مسلط هستی که هر اهنگی که دوست داری رو بخونی و با گیتار بنوازی
2- واقعا من می تونم راحت اموزش ها رو فرا گیرم؟
پاسخ: تمام اموزشات هم به صورت ویدیو هست و هم فایل و همچنین در ویدیوها با زبانی فوق العاده ساده تمرینات اموزش داده شده که بدون هیچ سوالی تمام مباحث اون جلسه رو فرا می گیرید و در ضمن در صورت بروز هر گونه سوال بخش پشتیبانی کمک رسان شمما خواهد بود
3- در صورت جواب نگرفتن چجوری بازگشت وجه دارید؟
شما ابتدا به بخش پشتیانی ارجاع داده می شید تا مشکلات اموزشی تون حل بشه اگه نشد تمام وجه برگشت می کنه.
فرصت رو از دست ندیدن هیچ جا فایلی با این امکانات و این همه مطالب اموزشی گیرتون نمی یاد و در ضمن شما با دادن پول یک جلسه کلاس اموزشی کل اموزش گیتار رو فرا می گیرید...
بی دست وپایی هزارپایی بکشت و صاحبدلی بر او نظرکرد و گفت سبحان الله، با هزار پایی که داشت از بی دست و پایی گریختن نتو انست .
سعدی
در ایران فرهنگ بطور عـام و هنر به طور خاص، مشابه هزارپای داستان گلستان است، که اغلب گرفتار بی دست وپاهایی منحط گردیده واگر نابود نمی شود، حداقل صدمات جبران ناپذیری می بیند .
نوشتن در مورد اینگونه مفاهیمی که باید از سوی عام وگاه متخصصان به عنو ان یک اصل پذیرفته شود، اغلب باخطر هایی مثل اتهام، ارتداد و طرد شدن از سوی جامعه روبرو ا ست. چون زمانی که گروه کثیری از راه نادرست تغذیه می کنند و گروه انبوه تری محصولات هنری گروه اول را پذیرا می شوند، نقد و تحلیل و چالش طلبی راه، باعث واکنش متولیان آن شیوه خواهد شد .
شروع موسیقی در تاریخ موسیقی ایران ، همواره با اتهام و اغراق توأم بوده است . عناوینی چون مطرب، رقاص مزقانچی و غیره که به موزسین ها اطلاق می شده و یا یادگیری موسیقی راعملی وقت گیر ومشکل عنوان می کردند، (مثلأ گاهی گفته می شود یادگیری ویولن 18 سال زمان می خواهد، این رقم از کجا صادر شده؟)البته موسیقی به تدریج از آن حالت تحقیرآمیز خارج شد و گسترش عـام پیدا کرد . خصـوصا پس ازانقـلاب اسلامی ، خلاف آنچه که تصور می شدکـه موسیقی تحـریم شود ، امـا موسیـقی مقبول گـردید و گسترش دو چندان یافت که بیشتر به لحاظ کمی بود، اما به لحاظ کیفی رشد آن منفی و کاملا سطحی بود . نگارش این کتاب بارسنگینی بردوش بود .چون گستره مباحث آن وسیع و با تمام سطوح دانش بشری ارتباط داشت.
همیشه این سؤال مطرح بود که چگونه است یک جریان فرهنگی مثل موسیقی در این سرزمین تا این حد نازل و بی محتواست. چگونه است که برای خرید میوه دقت می کنیم ، ولی این جریان فرهنگی _ هنری را بی هیچ تعمقی می پذیریم . تاوان خسارت میوه بسیار محدود است ، اما تاوان ساده پذیرا شدن جریان فرهنگی در یک مملکت بسیارگران است،شاید برابر با ارزش تفکر یک ملت و مملکت باشد.عناوین هنری مثل موسیقی،نقاشی، نثر و نظم، اساس فرهنگ یک جامعه است وهر فردی در قبال آن مسئول می باشد.
موسیقی زبان حال در ایران به نوعی یک شوخی وتفریح می باشد، مثل لطیفه گویی که درفرهنگ عمیق ایران جایی ندارد. لطیفه گفته می شود بعد از تأثیر آن به فراموشی سپرده می شود. موسیـقی هم در ایران ساخته وعرضه می شود و بعد ازچندی به فراموشی می رود و فقط لحظاتی که تأثـیر دارد در ذهن باقـی می ماند، حتی در این اواخر کوشش شد که همان مـوسیقی قبل از انقلاب مجددا در اذهان جای باز کند . البته عامل مهـم در این ارتباطتکنیک ضبط ونگهداری موسیقی است،که خانواده از این طریق موسیقی گذشته رابه گوش جوانان خود رسانده و شناسانده اند و در نهـایت هیچ کس در پـی صدای موزیکال نیست، خوب وبد بودن مورد توجـه نیست، بلکه متاسفانه اغلب مردم ما تنها در پی گذراندن لحظاتی با موزیک هستند.
فصل اول
سازها:
در حکومت گذشته نوعی موسیقی بسیار ساده شکل گرفت.این موسیقی با سازهای ابتدایی به اجرا درمی آمد.از همان ابتدا تا زمان حال تغییری در سازها بوجود نیامده و نواختن و فراگیـری آن بسیار ساده می باشد. تنها فراگیری دستگاههای موسیقی ایرانی است چون قاعده ای ندارد مشکل می باشد. علاقمندان موسیقی نواختن سازی را با سرعت یاد گرفته بعـد برای تعلیم دادن به دنبال شاگرد می گردد.( البته این عمل بد نیست ،امـا تعدادی برای با اهمیت جلوه دادن کـار خود ، آن قدر مسئله را با عناوین مختـلف پیچیده می کنند،که شاگرد فکر می کند که با یک کار بسیار پراهمیت روبروست).
امروزه ساختن سازها از این مقوله هم ساده تر شده است. به طوری که هر نجـاری اقدام به ساختن ساز هایی چون تار، سه تار، تنبک، سنتور و غیره کرده است. حال باید چه انتظاری از موسیقی داشت؟ امروزه درجهان از اغلب وسایل فنی در موسیقی استفاده می کنند.ولی هر کدام شرایطی دارد.گاهی اگر سندان و چکش و یـا اشیاء فنی دیگری در موسیقی بکار می برند،برای تولید افکت است، نه اصوات موسیقیایی.درگذشته این ابزار آلات در موسیقی جایی نداشتند ولـی امروزه از این اصوات با رعایت شرایط بسیار دقیق فیـزیکی استفاده می کنند. بطوری که حتی ممکن است از اره چوب بـری به عنوان یک وسیله موسیـقی استفاده شود، اما فقط برای زمانی کوتاه وحالتی خاص!(افکت)را دارد، اغلب سازهایی که در موسیقی ایرانی بکار می روداز ساختمانی با محاسبه دقیق و فنی برخـوردار نیستند.(شاید بیشتر شبیه بـه یک وسیله افکت در موسیقی بکار می رود)اجرای موسیقی با این دستگاههای ناقص ، طـوری به صـدا در می آید که باعث بیماری می شود.از آن جمله می توان به کشیده بودن موسیقی اشاره کرد،که باعث کـند شدن حرکت در جامعه میگردد.این موسیقی به جای آرامش(بطور عام)کندی و رخوت ایجاد می کند.
تصنیف خوانی:
صدای تصنیف خوانی همان صدای محاوره ای است،که هر کسی از عهده آن بر می آید.پس بنابراین در جهان هر کسی می تواند بخواند. تا زمانیکه انسان بتواند گفتگو کند دارای صدای محاوره می باشد.پس جای تعجب نیست که تا زمان پیری هم این صدا را داشته باشداما این صدا، صدای موزیکال نیست. برای مثال خولیو،خواننده اسپانیایی هم تصنیف خوان است ،اما صدای او شاید یک صدای آسمانی باشد. به همین دلیل میلیونها نفر انسان در جهان به او دل بسته اند. بعد از جنگ جهانی دوم ، مو سیقی پاپ وراک گسترش یافت.ابتدا بسیار کوبنده و پرتحرک بود و از سوی نسل جوان امریکا و اروپا پذیرفته شد.اماآن جنجال پـر تحرک جسم و روح مردم را خسته می کرد. برای مقابله با این تحریک عصبی، نیازبه آرامش بود،که متاسفانه این آرامش با مواد مخدر همراه گشت . به گونه ای که به تدریج مواد مخدر در کنار موسیقی راک و پـاپ قرار گرفت و عجین شد. صدای موسیقی راک وپاپ همان صدای محاوره است ، که هر کس با کمی تمرین به آن مسلط می شود.اما آیا این اصوات زیبا است و می تواند به عنوان صدای موزیکال مورد بحث قرارگیرد؟
موسیقی آوازی:
در دوران کودکی گریـه کردن بچه برای باز شدن صدا موثراست ، کـه صدای گفتگو شکل می گیرد.بعضی از بچه ها صدای رساتری به نسبت صدای گفتگو بدست می آورند ، که از فریاد زدن در بازی برای راه دوراست. این صدای رسا درآینده با تمرین در کوه و بیابان وسعت بیشتری پیدا می کند.این تعداد با گذراندن دوره ای از موسیقی ایرانی ، خود را به عنوان آواز خوان مطرح می کنند.در این رابطه هم چگونگی اصوات موزیکال مد نظر نیست، بلکه زمانی این صدا مطلوب است،که درفریاد های زیر،صدا را ویبره (تحریر) کند. حال سوال ، که هزارها خواننده ای که در دنیا مطـرح شدند ، صدای رسایی داشتند . چگونه است که از بین هزارها خـواننده امروزه خواننده ای از ایتالیا بنام پاواراتی،حرف اول را در دنیا می زند؟
فصل دوم
هنر
آنچه امروزه در دنیـا به عنوان« هنر » شناختـه می شود ، شکل های مختلفی دارد: ترکیب کلمات ، ترکیب اصوات ، ترکیب رنگها و غیره.در کشور های آسیایی،آفریقـایی و حتی بخش هایی از استرالـیا،هنوزاین شکل های هنـری در محدوده جغرافیـایی خود به کـار می روند و مانند هنـر اروپایـی و آمریکـایی شناخته نشده اند.
پژوهشگران اروپایی دراوریل 1992،در سفری تحقیقی به شمال استرالیا، با انسان هایـی بسیار بدوی روبـرو شدند که مانند انسان های اولیه زندگی می کردند.آنها با وجود زندگی ابتدایی شان،کار های دستی داشتند و ترکیب حیرت آوری از رنگ ها را در نقاشی هایشان به کار می بردند.
هنر آنها بیانـی بسیار جدید داشت که نمونه آن را در نزد هنرمندانی چون پیکاسو می توان یافت.آمریکا و به ویژه اروپا ، معیارهای هنری خود را در جهان مطرح کرده وبه آن تداوم بخشیدند. البته این سخن به آن معنا نیست که جهانیان این معیارهارابه تمامی پذیرفته اند،اگر چه هنرمندانی مانند بتهون، میکل آنژ،گوته، دانته،پیکاسو و دالی شهرت جهانی دارند. هنر در فرهنگ اروپا مترادف توانستن (Art ) به کار رفته است که تعبیر آن، توانایـی دریافت انسان از اشیاء طبیعت ،انسان و ... است .
دریافت ها و الگوهای حاصل شده از هنرمند همراه با خیال پردازی هایش ، با زبـان خاص او عرضه می شود.کار هنری پس از شکل گرفتن در ذهن هنرمند،از درون او می جوشد و به صورت اثری مستقل نمود می یابد.
این اثر هنری را منتقدان ارزیابی می کنند و گاهـی هم در رسانه های همگانی مطرح میشود و بر زمینه های هنری دیگر هم تأثیر می گذارد.همان گونه که داستان، شعر، نقاشی، تئاتر، موسیقی و دیگر هنر ها از یکدیگر تأثـیرمی پذیرند وبا زبان خود به بیـان هنری شان شکل می دهند. به ایـن ترتیب یک اثر هنری تحت تأثیرهنرها و یا رویدادهای گوناگون شکل می گیرد، تکامل می یابدوگاه جاودانه می شود.به دیگرسخن، هنرمند با عرضه اثر خود، فکر و محتوای هنری آن را به موسیقی، شعر و دیگر هنرها منتقل می کند و از مجموع آنها جریانی فرهنگی پدید می آید .
در سرزمین ما هر جـریان هنری به تنهایی حـرکت می کند.هـنر ترکیب رنگ ها در قـالی بافـی که امروزه تحسین جهانیان را برانگیخته است،هنوز به صورت جریانی فرهنگی درنیامده است.نقاش هاوهنرمندان دیگر مااز ترکیب رنگ ها تأثیر نگرفته اند و هر یک راهی جداگانه برای خود می جویند.به بیان دیگر چون ترکیب رنگ ها،اصوات والفاظ،هریک به راه خود رفته اند، جریان فرهنگی مشترکی شکل نگرفته است .
بررسی تاریخی یک هنر به ما می آموزد که چگونه از ژرفای مقولـه ای هنـری آگاه شویم و از آن شناختی شایسته بیابیم و ارتباطی منطقی با آن بر قرار سازیم.براساس اسناد تاریخـی موجـود در هـر زمینه هنری می توان به بررسی آن پرداخت و از چند و چون آن مطلع شد.از سوی دیگر هر یک از زمینه های هنری درطول تاریخ با جریان های اجتماعی همراه و در سیر تکاملی شان ،چنان پیچیده شده اند که شناخت آنهاوفرهنگ شان به سادگی ممکن نیست.در نتیجه،تنها رهگذر شناختی علمی براساس روند تاریخی جامعه، می توان به شناخت وارزیابی هنر و فرهنگ آن جامعه دست یابد.از همین روست که واژه« هنر » را لغتی جامع برای ابعاد گوناگون هنری می دانیم ،ابعادی که از مجموع آنها،جریانی در جامعه به راه می افتد که آن را فرهنگ آن جامعه می خوا نند . نقاشی از ترکیب رنگ ها بر مـی آید ، ترکیب کلمـات به شعر و نـثر می انجامد و موسیقی زاییده ترکیب اصوات است. هریک از این ابعاد آینه ای برای آشنایی با فرهنگ حاکم برآن هنراست که بدون پی بردن به پیچیدگی های آن، نمی توان برداشت درستی ازفرهنگ هنری جامعه ارائه داد.زمانی که تابلویی از درخت ، آب و آسمان می بینیم چگونه می توانیم تشخیص دهیم که با اثری هنری روبروییم؟چطور می توانیم تصویر چند خط و رنگ راازآثار کاندینسکی تمیز دهیم؟ معیار شناخت قطعات اصیل و عمیق موسیقی از اصوات آهنگی چیست؟ به علاوه ، چگونه می توانیم برداشتمان را از این آثار بیان کنیم؟
طبیعی است که متخصصان هـر رشته با شناخت ابعاد هنری آن ،این ملاک ها را به اجتماع شناسانده اند و افـراد غیر متخصص هـم بایدشناختی کلی از مجموعه عوامل وملاک های هررشته هنری داشته باشند تا قادر به فهم وپی جویی جریان فرهنگی جامعه باشد. بدیهی است تا زمانی که زمینه ی شناخت فرهنگ وهـنر غیر علمی، سطحی و گذرا باشد هر نی لبک نو ازی مدعی موسیقی دانی و هر کسی که کلماتی را کـنار هم می چیند ، خود را شاعر معرفی می کند.همان گونه که اشاره شد برای شناخت عوامل و ملاک های هنر، باید به تاریخ آن و سیر تحولش توجه شودتا دریافتی وسیع و عمیق حاصل آید.اگراین تاریخ، با نگرشی ژرف مطالعه شود، طبیعی است که آینده ساز جامعه خواهد بود و از مقاصد شیادان هنری پرده بر می دارد. برای نمونه کلمه که متغیرترین عنصر ارتباط انسانی در طول تاریخ است ودر سیر تکاملی شعرونثراین تغییرات درادبیات محسوس است، ازحالت تصویری( هیروگلیف )به صورت زبانی پیچیده برای طرح مسائل عمیق در آمده است. همچنین صوت در موسیقی، آن چنان دگرگون شده است که امروزه بخشی از مباحث پیچیده فیزیک به بررسی تحول و تغییرآن می پردازد.چگونه می توان بدون اطلاعات علمی و هنری با هر یک از ابعاد روبه رو شد و به بی راهه نرفت؟شیوه درست برای شنیدن و فهمیدن قطعه ای از موسیقی نئوکلاسیک غرب و یا اشعار کدام است؟ روشن است که از رهگذر شناخت تاریخ موسیقی کلاسیک غرب، می توان آن را فهمید . موسیقی دوران وسطی، رنسانس، باروک، کلاسیک، رمانتیک و به ویژه تحولات اجتماعی اواخر دوره رومانتیک ، در وسعت بخشیدن به این شناخت نقش دارد. آیا بدون شناخت رنگ ها و هارمونی آنها، به ویژه بدون آگاهی از سبک امپر سیونیسم و تحولات اجتماعی اسپانیا در قرن بیستم ، می توان تابلویی قوی وپیچیده از سالوادر دالی را باز شناخت؟ چگونه می توان قطعه ای از موسیقی کشورهای خاوردور را شنید و تفسیرکرد؟ کشور هایی که گذشته و فرهنگ ریشه دار دارند. چگونه می توان مراسم رقصی از کشورهای آفریقایی را دید و فهمید؟
هنر در اروپا
هنر مجموعه ای از پدیده هایی است که انسان در طول زندگی، روابط اجتماعی و کنش ها و واکنش های آن، با زبانی ویژه و با یاری جستن از خلاقیتش، بیان کرده و توسط آن اعتبار اجتماعی کسب کرده است. در گذشته های دور این واژه به معنای کارهای دستی به کار رفته است، به این معنا که انسان با الهام گرفتن از طبیعت ، یکی از نیازهای خود را بر طرف می کرده است. امروزه هنر کلمه جامعی است که آن را به ادبیات ، موسیقی، مجسمه سازی، نقاشی، تئاتر، رقص، فیلم و...تقسیم می کنند. در طول تاریخ درباره هنر قضاوت های گوناگونی شده است. قضاوت هایی که بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی تغییر کرده اند ؛ اما با تمام این دگردیسی ها،اعتباراجتماعی آن خدشه ناپذیر مانده است.آن چه از آثار هنری ماندگار در اختیار ماست، برای نسل های امروزی ارزشی فرهنگی و اجتماعی به یادگار گذارده است. امروزه ملیت های گوناگون به آثار هنری پیشینیان شان افتخار می کنند و هویت تاریخی _ فرهنگی شان را از این آثار می جویند.نکته مهم در خلق آثار هنری، آزادی هنرمند در خلاقیتش است که اساس آفرینشهنری به آن باز می گردد.
امانوئل کانت که یکی از متفکران تأثیر گذار بر اندیشمندان پس از خود است، هنر را در چارچوب زیباشناسی (استتیک) انسانی تعریف می کند.او توانایی انسان را در خلق آثار هنری ، زمانی معتبر می داند که با ساختاری پرمحتوا خلق شود.این توانایی یعنی جان گرفتن خیال پرتازی های هنرمند و الهامی که از پیرامونش می گیرد در عالم واقف به صورت اثر هنری جلوه گر می شود.
او معتقد است که انسان به طبیعت خارج از خود و همچنین به وجود خود در طبیعت معرفت دارد.انسان درطبیعت خارج از خود، حقیقت را می جوید و در خویشتن «خوبی» را.مرحله نخست کار عقل مجرد است و مرحله دوم کار عقلی علمی است که به «آزادی اراده» نیز تغییر شده است. کانت و پیروانش ( از جمله شیلر) هنر را بیان زیبایی ها و هدف از آن را لذت می دانند، بدون آنکه هیچ سود یا پیشرفت عملی از آن مورد نظر باشد. به عبارت دیگر لذتی که از هنر حاصل می گردد، لذتی روحانی و معنوی است.غیراز کانت،اندیشمندان دیگری نظرات گوناگونی در مورد هنر ابراز کرده و گاهی بر وجوهی خاص از هنر تأکیدداشته اند. برای مثال تجلی هنر در عهد عتیق به ...
فصل اول:اگر چيزي از موسيقي كلاسيك نمي دانيد، از اين جا شروع كنيد
فصل دوم: عناصر و اجزاي موسيقي
فصل سوم: صداي سازها
فصل چهارم: اركستر چيست؟
فصل پنجم: پيوند سازها
فصل ششم: موسيقي دانان
فصل هفتم: فرم ها و اصطلاحات
فصل هشتم: باروك
منابع
مقدمه
حتماً براي شما پيش آمده كه افسوس خورده باشيد چرا از فلان موضوع سر در نمي آوريد. يادگيري بعضي از موضوع ها سال ها به درازا مي انجامد، اما آشنايي با موضوع ها و سردرآوردن از مطالب آن ها كاري است شدني و آسان. اگر در مورد موسيقي كلاسيك هم چنين احساسي داشته ايد، مي توانيد به منابي مثل اين پاان نامه مراجعه كنيد.
شايد هم تصور مي كنيد كه با موسيقي كلاسيك آشنايي كافي داريد؛ بسيار خوب مي توانيد دانسته هاي خود را با مطالب اين پايان نامه مقايسه كنيد.
در هر حال، اگرموسيقي كلاسيك را دوست داريد اگر عاشق موسيقي كلاسيك هستيد اما به علت آشنايي اندك تان از آن سر در نمي آوريد، اين پايان نامه براي شماست. اگر از موسيقي كلاسيك اصلاً خوش تان نمي آيد باز هم اين پايان نامه براي شماست. مطالب ثقيل و كسالت باري را كه احتمالاً در بعضي از كتاب ها خوانده ايد فراموش كنيد. در پايان نامه حاضر اطلاعات مفيد و عملي رابه زبان ساده كسب خواهيد كرد. بگذاريد عده اي از بالاي برج عاج سخنراني كنند، ما توي بالكن يا كنار دستگاه پخش موسيقي مي نشينيم و گوش جان ميسپاريم به آثاري كه سال هاي سال لذت و رضايت عميقي به ما مي بخشند. ما مي خواهيم شما در اين لذت با ما سهيم شويد و بعضي از رموز موسيقي را به بيان خيلي ساده دريابيد . همچنين شمه اي از ماجراها و نكته هاي جالب تاريخ موسيقي را براي شما تعريف مي كنيم. خلاصه پايان نامه من به شما كمك مي كند تا
كلاف ظاهراً غامض موسيقي كلاسيك را باز كنيد.
وقتي به اثري گوش مي كنيد تشخيص دهيد كه سنفوني است يا كنسرتو يا سونات.
دوره هاي مختلف موسيقي را بشناسيد و فرق آنها را بدانيد.
اگر به كنسرتي مي رويد احساس راحتي كنيد.
مجموعةموسيقي كلاسيك مناسبي براي خودتان جمع كنيد.
از همه مهم تر، اين پايان نامه به شما كمك مي ند كه موسيقي كلاسيك را بفهميد و از آن لذت ببريد و اگر هم جايي صحبت موسيقي كلاسيك پيش آمد گليم خود را از آب بيرون بكشيد.
پريسا وكيلي
فصل اول
اگر چيزي از موسيقي كلاسيك نمي دانيد، از اين جا شروع كنيد.
همة ما مي دانيم موسيقي چيست، سوتي است كه موقع كار كردن مي زنيد، آوازي است كه زير دوش حمام مي خوانيد، ... چه طور بايد تعريفش كرد؟ به تعريف ساده، موسيقي مجموعة اصوات سازمان يافته اي براي ايجاد زيبايي فرم و بيان احساس است. موسيقي كلاسيك نيز مانند هر نوع موسيقي ديگري است، با اين تفاوت كه در آن اصوات به طرز متفاوتي سازمان يافته اند و معمولاً ساختارشان فرم مشخص تري دارد. اما آهنگ سازان «كلاسيك» خيلي وقتها از آوازهاي عاميانه، ريتم رقص هاي بومي و قومي، نغمه هاي مردم پسند و امثال اين ها استفاده مي كنند، و به همين دليل لازم نيست درگير تعريف هاي آكادميك بشويد. به قول معروف، لم بدهيد و لذت ببريد.
موسيقي كلاسيك را قبلاً موسيقي «مو بلندها» مي خواندند، شايد به اين دليل كه ليست، پاگانيني و ساير هنرمندان چيره دست آن قدر مشغول از خود بي خود كردن شنوندگان بودند كه به خودشان زحمت نمي دادند به آرايشگاه بروند. وضع به همين منوال بود تا آن كه بيتل ها و گروه هاي مختلف راك وارد صحنه شدند و با موهاي بلند خود انحصار را از دست موسيقي كلاسيك خارج كردند.
موسيقي كلاسيك چيست؟ ببينيم.
وقتي از موسيقي كلاسيك خوشم مي آيد
چه نيازي دارم كه دربارهاش چيزي بدانم؟
بله، وقتي از يك تابلوي نقاشي خوشتان مي آيد نيازي نداريد كه نقاشي بلد باشيد، يا وقتي از يك شوكولات خوشتان مي آيد لازم نيست طرز تهية آن را بدانيد، براي دوست داشتن موسيقي كلاسيك نيز به تحصيل موسيقي احتياج نداريد. اما هر چه بيشتر بدانيد لذت عميقتري مي بريد.
از قرن نهم ميلادي، كه بعضي از راهبان متوجه شدند صدا در حالت هارمونيك بهتر است، موسيقي مدام بغرنج تر شده است. با بغرنجي، ظرافت نيز افزايش مي يابد. اگر با بافت و فرم در موسيقي آشنا شويد، لذت بيشتري از موسيقي خواهيد برد.
فرق اوبوا با ساكسوفون چيست؟ فرق سنفوني با سونات چيست؟ مي دانيد كه فرق دارند. اما مي توانيد جلوتر برويد و مثلاً ترمين را بشناسيد كه تنها سازي است كه بدون لمس كردنش از آن صدا در مي آوريد، يا ببينيد پوئم سنفونيك چيست كه در آن موسيقي و ادبيات به هم ميرسند. موسيقي كلاسيك يك زبان است. بدون دانستن دستور زبان و املاي لغت هاي دشوار هم مي توان كار خود را پيش برد، اما اگر اين زبان را بهتر بشناسيد ارتباط شما آسان تر و لذتتان بيشتر خواهد شد.
اگر بيشتر بدانيد، بيشتر خوشتان مي آيد.
خيلي ها مي گويند كه زبان فرانسوي زبان قشنگي است. اگر به حرف زدن يا آواز خواندن يك فرانسوي گوش كنيد از سيلان شاعرانة اصوات، تغييرات ملايم لحن و قدرت بيان صوت شگفت زده مي شويد. اما دريافت شما از زبان فرانسوي به همين اصوات منحصر مي ماند. اگر زبان فرانسوي بلد نباشيد نمي فهميد كه چه چيزي گفته يا خوانده شده است و درك و دريافت شما جداً محدود مي ماند.
در موسيقي نيز اين طور است. حتي اگر اسم بتهوون را نشنيده باشيد، از اصوات شگفتانگيز سنفوني ششم او - «پاستورال» از خود بي خبر مي شويد، اما اگر بدانيد كه اين موسيقي دارد يك روز را در روستا با آواز پرندگان و رعد و برق تابستاني توصيف مي كند، آن وقت همين موسيقي ابعاد كاملاً تازه اي براي شما پيدا مي كند. مدت ها پيش از مرد لامانچا، ريشارد اشتراوس ماجراهاي دون كيشوت را به صورت اركستري توصيف كرد، اما اگر ندانيد كه ويولا نمايندة سانچو پانساست، يا نبرد شواليه با آسياي بادي با ويولنسل و ماشين باد (دستگاهي كه صداي باد را ايجاد مي كند) توصيف مي شود، در اين صورت نصف لذت اين موسيقي را از دست خواهيد داد. خلاصه اين كه اگر به عناصر موسيقي كلاسيك با دقت بيشتري نگاه كنيد شريك شدن در رويدادها و احساس هاي مورد نظر آهنگ ساز آسان تر خواهد بود.
آشنايي با موسيقي كلاسيك ساده است
ياد گرفتن مطالب ضروري در مورد موسيقي كلاسيك آن قدر وقت و استعداد و زحمت لازم ندارد كه مثلاً براي نواختن ساز لازم است. هدف ما نيز در كتاب حاضر اين نيست كه از شما متخصص موسيقي بسازيم، بلكه قصد ما اين است كه كمك كنيم تا شما شنوندة بهتري شويد و لذت بيشتري ببريد. در ابتدا خوب است نگاهي بيندازيم به بعضي عناصر اساسي در موسيقي كلاسيك.
ريتم همان نبض يا ضربان قلب در موسيقي است و آن را پيش مي راند. هر فعاليتي كه در نظر بگيريد، از نفس كشيدن گرفته تا راه رفتن، داراي ريتم است و در موسيقي نيز ضربان و تپش معمولاً ويژگي و نوع موسيقي را معلوم مي كند. مثلاً آوازهاي گرگوريوسي جرياني آرام دارند، كنسرتوهاي سبك باروك داراي فراز و فرودهاي دقيق و منظم هستند، و بعضي موسيقيها نيز ضرب متوقف دارند.
ملودي توالي نت هايي است با زير و بم هاي مختلف كه به هم چسبيده اند تا چيز رضايت بخشي بسازند. وقتي از سالن سينما بيرون مي آييد و موسيقي فيلم را با سوت مي زنيد، داريد يك ملودي را با سوت مي زنيد. وقتي آوازي از شوبرت تارهاي قلب تان را مي لرزاند، يا بي اختيار تمِ اصلي كنسرتوي شمارة دوي راخمانينوف را زمزمه مي كنيد، معني اش اين است كه اين آهنگ سازان توانسته اند ملودي هايي بسازند كه در يادها مي مانند.
هارموني عبارت است از صدا دادن همزمان دو يا چند نت. هارموني سبب غناي صداي ملودي مي شود، بر الگوهاي متغير ريتميك تأكيد مي كند، و به موسيقي كلاسيك غنا و رزونانس مخصوص آن را مي بخشد. ارون كاپلند گفته است: «هارموني يكي از اصلي ترين دريافت هاي ذهن بشر است.»
رنگ، طنين يا لحن هر خواننده يا ساز سبب عمق و تنوع موسيقي مي شود. مانند تفاوت يك فيلم سياه و سفيد با يك كارتون تكني كالر است. مانند سُسي است كه سرآشپز به غذا اضافه مي كند، خطوط سيالي است كه استاد معماري به آسمان خراش وارد مي كند. مجموعة حلقة ريشارد واگنر را بدون سازهاي برنجي تصور كنيد، يا تصور كنيد كه «فور اِليزه»ي بتهوون را به جاي پيانو با ترومپت بنوازند، آن وقت متوجه مي شويد كه رنگ چه تأثيري بر دريافت ما دارد. صداي تلفيقي سازهاي مختلف اركستر را «رنگ اركستري» مي نامند. گاهي سازهاي بادي چوبي غلبه دارند، گاهي سازهاي زهي، آهنگ ساز است كه اين رنگ هاي مجزا را مخلوط و سازگار مي كند تا صداي مورد نظرش ايجاد شود.
تركيب همة اين اجزا و عناصر، اساس موسيقي كلاسيك است. آهنگ ساز بايد اين تركيبها را انجام دهد، خواننده يا نوازنده بايد آن ها را اجرا كند، و در هر مقوله و دسته اي وارياسيونهاي بي پاياني وجود دارد كه منتظرند تا شنوندة حريضي آن ها را ببلعد. ما كارمان خيلي ساده تر است، صرفاً ميوة تلاش آن ها را مي چينيم.
موسيقي كلاسيك چيست؟
آن را يك نوع معماري در نظر بگيريد. موسيقي كلاسيك مطابق بعضي قراردادهاي خط و فرم سازمان يافته است. در اين تقسيم بندي كلي، چند تقسيم بندي فرعي نيز وجود دارد كه هر كدام سبك خاص خود را دارد. مثلاً ساختمان هاي هم سبك را مي توان با هم مقايسه كرد. در موسيقي مي توانيم هايدن و موتسارت راكنار هم بگذاريم، و مي دانيم كه سبك باخ با استراوينسكي متفاوت است.
وقتي بشنويد تشخيص مي دهيد
حتي كارآزموده ترين موسيقي دانان گاهي نمي توانند هايدن را از موتسارت يا كورلّي را از ويوالدي باز بشناسند، اما با شنيدن چند نت به احتمال زياد مي توانيد تشخيص دهيد كه اين موسيقي كلاسيك است يا موسيقي نوع ديگر. هر نوع موسيقي ويژگي هاي قابل تشخيص دارد، مانند رنگ اركستري در موسيقي كلاسيك. اگر پيچ راديو را بچرخانيد به انواع موسيقي در ايستگاههاي مختلف برخورد خواهيد كرد، اما موسيقي كلاسيك را حتماً تشخيص خواهيد داد.
درباريان با فرهنگ
زماني از يك آوازخوان پرسيدند موسيقي مردمي چيست و او جواب داد كه كل موسيقي موسيقي مردمي است، اسب ها كه آواز نمي خوانند! مارك توئين هم گفته بود: موسيقي عاميانه آن نوع موسيقي است كه هيچ گاه كسي آن را نساخته است. در قرون وسطي، موقعي كه ترانهها و آوازهايي ساخته مي شد كه امروز هم براي ما عزيز است، يك نوع موسيقي نيز داشت در درون ديوارهاي قلعه ها شكل مي گرفت. شاهان و ملكه هاي اروپا طالب بيان هاي موسيقايي عالي تري بودند و به همين دليل استادان عود، ماندولين و هارپسيكود را به دربار خود ميآوردند تا براي آن ها بنوازند.
مدتي نگذشت كه دربارهايي كه سرشان به تن شان مي ارزيد صاحب آهنگ سازاني شدند كه براي مراسم ازدواج، سوگواري، ضيافت هاي خصوصي و انواع رسم و آيين ها آهنگ ميساختند. بعضي از اين فرمانروايان خودشان موسيقي دانان قابلي بودند – فردريك كبير فلوت مي نواخت و لويي نهم در باله هاي درباري مي رقصيد – و بخش مهمي از آنچه امروزه موسيقي كلاسيك خوانده مي شود محصول كار اين اشراف اهل فرهنگ است.
براي شماست
از زماني كه هندل براي قايق سواري شاه جورج در رود تيمز آهنگ مي ساخت خيلي چيزها عوض شده است. اين روزها موسيقي كلاسيك براي همه است. مي توانيم در راديو و تلويزيون به اين موسيقي گوش كنيم، به كنسرت برويم، يا مجموعه اي در خانه براي خود دست و پا كنيم و در محيط دنج موسيقي گوش كنيم. بيشتر شهرهاي بزرگ جهان كنسرت هاي رايگان تابستاني دارند، اركسترها در فضاي باز به اجراي موسيقي مي پردازند، و هر شكلي از موسيقي، از رسيتالهاي انفرادي گرفته تا اپراهاي عظيم، در دسترس همگان است و در فروشگاه هاي موسيقي مي توان ضبط شدة آن ها را خريد.
كار چه كسي است
موسيقي كلاسيك محصول كار آهنگ سازي است كه توناليته ها و اصوات را سازمان داده است. بداهه نوازي در موسيقي كلاسيك جاي چنداني ندارد. البته اجراها ممكن است خيلي تفاوت داشته باشند؛ يك سنفوني را با رهبري هربرت فون كاريان و لئونارد برنستين بشنويد، آن وقت ممكن است از خودتان بپرسيد كه آيا هر دو دارند يك متن واحد را اجرا مي كنند؟ البته كه دارند يك اثر واحد را اجرا مي كنند، اما متغيرهايي مانند سرعت، بلندي صدا و تأكيد و تكية سازها سبب مي شود كه موسيقي كلاسيك هميشه با طراوت و زنده به گوش برسد.
بافت و سازمان بغرنج
هيچ چيز ساده تر از ملودي غير هارمونيك يك آواز گرگوريوسي نيست. اما وقتي به سراغ موتت ها و مادريگال ها مي رويم كه خطوط ملوديك آن ها درهم رفته است، وقتي سنفوني ها، كنسرتوها و اپراهاي عظيم را در نظر مي گيريم، مي فهميم كه ساختار موسيقايي چه قدر بغرنج مي تواند باشد. البته اين باعث نمي شود كه لذت كمتري ببريد، فقط باعث مي شود كه تشخيص نوازندگان و بازيگران براي شما مشكل تر شود.
انواع موسيقي كلاسيك
موسيقي كلاسيك يا سازي است، يا آوازي، يا تلفيق اين دو. تنظيم هاي موجود براي هر كدام آن ها را در زير مي بينيد.
موسيقي سازي
قطعة سازي صرفاً براي سازها نوشته مي شود. ممكن است براي گيتار تنها يا اركستر 110 نفره باشد، اما خبري از خواننده نيست.
* سولو يعني يك. يك ويولنسل. يك ترومپت. اما سولو گاهي به معني دو هم هست، مانند موقعي كه ساز اصلي يك همراه بي اهميت داشته باشد، مثل پيانوي همراهي كنندة يك سولوي نوازندة ويولن.
* دوئت يعني دو شريك برابر: دو ساز يكسان (مثلاً دو گيتار) يا دو ساز مختلف (مانند فلوت و باسون).
* موسيقي مجلسي براي دو يا چند ساز است كه اهميت يكسان دارند، هر چند كه در اين جا نيز گاهي نقش همراهي كننده به يكي از آن ها محول مي شود. اين اصطلاح قبلاً در توصيف جايي به كار مي رفت كه اين موسيقي آن جا اجرا مي شد – معمولاً يك سالن كوچك و نه سالن يا تالار بزرگ – اما امروزه براي هر نوع اركستر كوچك به كار مي رود.
* قطعه هاي سازي را اغلب سونات مي نامند؛ تريو (سه نوازنده)، كوارتت (چهار نوازنده)، كوئينتت (پنج نوازنده) و الي آخر. كوارتت زهي، همان طور كه از نامش پيداست، براي چهار ساز زهي است (معمولاً دو ويولن، يك ويولا و يك ويولنسل)؛ كوئينتت بادي شامل فلوت، اوبوا، كلارينت، باسون و هورن است؛ اما تريوي پيانو يا كوارتت پيانو معني اش اين نيست كه سه يا چهار پيانو جمع شده است بلكه معني اش اين است كه پيانو نقشي همپاية سازهاي زهي يا بادي دارد.
* از اوكتت (هشت نوازنده) به بعد، نوازندگان معمولاً احتياج به يك راهنما دارند تا امورشان راحت پيش برود (كه اين راهنما همان رهبر است)؛ از حدود 35 نوازنده به بالا را اكستر مجلسي مي خوانند، زيرا در مجلس پذيرايي به راحتي جاي مي گيرند (بخصوص اگر در كاخ ورساي زندگي كنيد!)
* در اركستر سنفوني 60 ، 70 وگاهي بيش از 100 نوازنده همزمان روي صحنه حضور دارند. چهار خانوادة اصلي از سازها در اركستر وجود دارد كه اعضاي آن ها كم و بيش به صورت مشابهي توليد صدا مي كنند.
سازهاي زهي شامل ويولن ها، ويولاها، ويولنسل ها، دوبل باس ها، و گاهي هارپ مي شوند. نوازنده يا آرشهاي را روي زه ها مي كشيد يا زه ها را با انگشت بلند مي كند. سازهاي برنجي همان سازهاي پر سروصدا و براق پشت اركستر هستند: ترومپت ها، هورن ها، ترومبون ها، توباها. سازهاي بادي چوبي همان طور كه از اسمشان پيداست از چوب ساخته شده اند و نوازنده در آن ها مي دمد. امروزه سازهاي بادي انواع قطعه ها و اجزاي فلزي در خور دارند و حتي بعضي از آن ها، مانند فلوت و پيكولو، تماماً فلزي هستند. قسمت كوبه اي از همة قسمت ها پر سروصداتر است و شامل چيزهايي است كه بايد روي آن ها كوبيد. گاهي اين قسمت اركستر را «آشپزخانه» هم مي نامند چون غير از لگن دستشويي هرچه بخواهيد دارد.
موسيقي آوازي
موسيقي آوازي عبارت است از توالي اصوات موسيقايي كه از گلوي انسان خارج مي شود. شايد اين اساسي ترين فرم ساختن موسيقي باشد، زيرا بدون واسطه از خواننده به شنونده ميرسد.
* آواز – ليد. در قرون وسطي، تروبادورها از قلعه اي به قلعة ديگر مي رفتند و آوازهاي عشق و شوق و يأس مي خواندند و گاه درگير شايعات محلي مي شدند و فاش مي كردند كه فلان آدم درباري مثلاً چه كاري با چه كسي كرده است. در فرانسه به اين آوازها «شانسون» ميگفتند. مادريگال آوازي بود در پنج يا شش قسمت؛ و عمدتاً شعري بود كه به قالب موسيقي در مي آمد. در آلمان، آواز را «ليد» مي ناميدند. ليد بخصوص در عصر رمانتيك محبوبيت داشت. در ليدهاي آهنگ سازاني مانند شوبرت، شومان و برامس شاهد اوج احساس و عاطفه هستيم.
* موسيقي مقدس يا كليسايي. سرودهاي گرگوريوسي در سقف بلند كليساهاي جامع طنين مي انداخت و شنوندگان عظمت خداوند را احساس مي كردند. اين سرودها مونوفونيك و آكاپلّا، يعني يك صدايي و بدون همراه بودند. در قرن يازدهم، آهنگ سازان رفته رفته پوليفوني براي دو صدا را پديد آوردند. موتت يك نمونة اولية آن بود، و كلاً آوازي بود بر اساس متن لاتيني و به عنوان بخشي از مراسم كليسا اجرا مي شد. مس، آيين تقديس، در دورة رنسانس رشد يافت و از آن پس بخش لاينفك موسيقي كلاسيك شد. آهنگ سازان، از موتسارت گرفته تا لئونارد برنستين، مس هايي ساخته اند كه بعضي از آن ها آن قدرها هم كه بايد و شايد، سنگين نيستند.
* كر. موسيقي كُرال نوعي تنظيم صداهاست. كُر زنان داريم و كُر مردان، اما بسياري از كرها مختلط اند تا كل گسترة صداها را، از سوپرانو تا باس، در بر بگيرند.
* اپرا وقتي يك داستان نمايش گونه با موسيقي آوازي اجرا شود و يك اركستر نيز اساس آن قرار گيرد، با اپرا سروكار داريم (اگر داستاني انجيلي به قالب موسيقي درآيد، با اوراتوريو مواجهيم). اپرا ممكن است مفرح باشد يا تراژيك، كوتاه يا طولاني، تخيلي يا واقعي، روحيه بخش يا مأيوس كننده. در عين حال، اپرا ممكن است هيجان آور و بسيار راضي كننده باشد.
چرا موسيقي كلاسيك گوش كنيم؟
گوش دادن به موسيقي كلاسيك ما را از دنياي روزمره با تمامي استرس ها و فشارهايش خارج مي كند. زماني بالاي ورودي مركز لينكلن در نيويورك نوشته بودند «جانوران وحشي اين جا آرام مي گيرند.» شايد عجيب به نظر برسد، اما هارموني هاي ناسازگار بارتوك يا نعره هاي بلند والكوره ها سبب آرامش و تسكين مي شوند. ما وقتي آشفته يا خشمگين يا نوميد هستيم خود به خود به موسيقي پناه مي بريم، و اين پديده اي جديد نيست.
لذت هنري دارد
تصور كنيد كه موسيقي پيكاسو يا رامبراندِ گوش است. لازم نيست هنرمند يا پاكيزه يا جدي باشيد تا از موسيقي كلاسيك خوش تان بيايد، بلكه با گوش دادن به موسيقي كلاسيك كه ذهن و روانتان رفعت پيدا مي كند.
الهام بخش است
واسيلي كاندينسكي، اكسپرسيونيست آلماني، با موسيقي نقاشي مي كرد. به عبارت دقيق تر، موسيقي را نقاشي مي كرد: بوم هاي او نمونه هاي بصري اصواتي اند كه او مي شنيد. اما آهنگ سازي مانند اسكريابين موسيقي مي ساخت تا رنگ هاي خاصي را زنده كند، و سر ارثر بليس يك سنفوني رنگ كامل تصنيف كرد. اين نمودارها اعم از بصري يا سمعي، عواطف و احساسات را انتقال مي دهند، آگاهي هنري ما را ارتقا مي بخشند، و حتي انرژي درون ما را تقويت ميكنند. تصادفي نيست كه اسكيت بازان المپيك تمام پرش ها و چرخش هاي باور نكردنيشان را با موسيقي انجام مي دهند، يا بسياري از دست اندركاران حقوق مدني يا انقلابيون با خواندن سرود و پخش موسيقي اعتماد به نفس و نيرو پيدا مي كنند.
فروشگاه فایل کیا؛
منبع جامع انواع فایل...
چنانچه فایل مد نظرشما در بین فایل های بارگذاری شده در سایت موجود نبود،می توانید از طریق دایرکت پیج اینستاگرام@kiyafile.ir سفارش دهید.